از نظر عملكردی هم تجارب موثر او در اركان مختلف (چه حوزه صنعت و چه بخش ورزش) گويای هر واقعيتی است.
دكتر عليرضا اسدی را هم بالغ بر نيم قرن است می شناسیم. از روزهايي كه هنوز كاپيتان تيم ملی نشده بود. از روزهايي كه در كانون سلمان و زمين خوش مرتضوی همراه با توپ پلاستيكی شعبده بازی می كرد.
آقای آخوندی را از زمانی مديركل روابط عمومی وزارت ورزش بود می شناسیم. فردي شريف و مردمدار و البته فوق العاده با معرفت و در عين حال مدير و مدبر.
هر سه اين آقايان كانديدای رياست فدراسيون فوتبال بودند كه بنا بر دلايلی كاملا آبكی از عرصه رقابت بازماندند.
چرا و به چه دليل، اگر چه مهم است، اما از آنجا كه مهندسی در انتخابات امری بديهی در سراسر جهان است و اساسا دمكراسی مفهوم ابزاری دارد، لذا از آن گذر می کنیم تا به اصل موضوع بپردازیم.
به اينكه نياز مديريتی فوتبال ما چيست؟
فوتبال بی در و پيكر ما كه آوازه اش گوش جهان را كَر کرده؛ برای سالم سازی و ايضا توسعه و تعالی به چه مولفه هايی نياز دارد و كدام سبک مديريتی را طلب می كند؟
آيا آنهایی که به عنوان اعضای مجمع قرار است با رای خود علی الظاهر به مديريت فوتبال ثبات ببخشند(!) جواب اين سوالات و نظاير آنها را بلدند؟
اگر بلدند، تغيير و تحول را در راي گيری چگونه معنا می كنند؟
نویسنده: مجيد سعيدی