آنان از جمله استاندار توکیو اقدامات بهداشتی شدیدی را پیش بینی کرده اند و برای آنان برگزاری امن و ایمن بازیهای المپیک حایز اهمیت بسیار است اما در این رهگذر اعتقاد مسوولان ژاپن به حمایت مردم کشورشان راسخ می نماید، کشوری که مسوولانش مثل ساعت دقیق کار می کنند و اگر قصوری مرتکب شوند که -نه یک فاجعه ملی بلکه موجب خسارت به کشور شود، هاراگیری می کنند، مردم رکن اصلی و اساس اجرای طرحها و برنامه ها هستند، مردمی که هنوز آثار بمباران پلید ناکازاکی و هیروشیما را بر سر و بدن و شمایل خود و فرزندان آن دارند ولی اعتماد خویش را به دولتمردان ژاپن از دست نداده اند و این تفاهم عمومی به یک فرهنگ ملی تبدیل شده است، به راستی چه شد کشوری که به اندازه یک استان ما مثل مازندران وسعت دارد به یکی از سه قدرت بردتر اقتصادی و حتی فرهنگی تبدیل شده است؟ آیا هیچ وقت ما ورزشیان حداقل به این قضیه اندیشیده ایم؟ می خواهیم بساط مسابقات را تحت هر شرایطی برپا کنیم بدون اینکه به عواقب ناگوار آن فکر بکنیم، بدون اینکه به این معضل بپردازیم که هنوز نزدیک به 50 درصد مردم ما پروتکل های بهداشتی را رعایت نمی کنند و ماسک نمی زنند، دستکش به دست نمی کنند و از فاصله ایمنی در معابر، مجالس عمومی و وسایل نقلیه خبری و اثری نیست، راه های زیادی وجود دارد ولی تا زمانی که الگوسازی نکنیم فرهنگ سازی هم امکانپذیر نمی شود، بیاییم به جای نمایش سریالهای بی سر و ته و دایم در حال دعوای خانوادگی، برنامه های ورزشی بی محتوی و راه انداختن جنگهای حیدری و نعمتی پخش برنامه های فرهنگی، اجتماعی و ورزشی و رفتاری ژاپنی ها را به عنوان یک نماد رفتار اجتماعی در دستور کار قرار بدهیم. این خودباختگی فرهنگی نیست واقعیت ملموس جهانی است. اینکه ما پنج هزار سال سابق تاریخی داریم و شعر شیخ اجل بر سر درب سازمان ملل چشم نوازی می کند اینکه ما قهرمانان و مردان و زنان بزرگی داشته و داریم که جهان به آنها فخر می ورزد، غیرقابل کتمان است ولی بپذیریم که در دهه های اخیر کار فرهنگی درست و حسابی که قابل تعمیق باشد انجام نداده ایم.