جمعه دهم فروردین ماه
این غافله عمر عجب می گذرد؛

مجید جواهری هم رفت!

انگار همین دیروز بود هر وقت مجیدخان جواهری  با آن هیبت و صلابت از در باشگاه ۲۲ بهمن وارد می شد صدای صلوات به آسمان می رفت و همه کشتی گیران از جمله برادران سلیمانی،  برادران موسوی، برادران فتحعلی نژاد، برادران نوری، جعفر امیرحسینی، قهرمان خوب و ارزنده علی اکبر اشکذری، بروبچه های یوسف آباد، کشتی گیرانی که از ده ونک وجاهای دیگر می آمدند حساب کار دستشان می آمد که باید آن روز با جدیت بیشتر تمرین کنیم.

می دانستیم مربی همه را زیر نظر دارد و کم فروشی را نمی پذیرد حضور آقا مجید حتی پیر دیری به نام عموصفر را به وجد می آورد تا علی رغم کهولت سن در نرمش قبل از تمرین با ما جوانان مشارکت کند. این عمو صفر مدیر و موسس باشگاه ۲۲ بهمن بود که علی رغم کسوت و سن و سال بیشتر، احترام خاصی برای آقا جواهری قائل بود. سال های نسبتا طولانی با همین  روال، روزهای زوج زیر نظر آقا مجید در همین باشگاه تازه تاسیس تمرین کردیم  و مسابقه دادیم. لحن گفتار و شیوه آقا جواهری متعلق به نسلی بود که کشتی را با تمام وجود و به خاطر خود این ورزش دوست داشتند. از آن نسل قدیمی ها که پس از دوران قهرمانی از این ورزش جدا نشدند. ماندند تا کسوت مقدس مربیگری برتن کرده و آموخته و اندوخته های خود را به نسل های آینده منتقل کنند.  به این ترتیب علاوه بر باشگاه ایزد فردوس که محل اصلی مربیگری اش بود در باشگاههای دیگر از جمله اسدی شمیران و ۲۲ بهمن ونک هم مشغول آموختن و افروختن شد. واسطه آمدنش به باشگاه ما هم آقا مصطفی اصغری رفیق قدیمی اش شد. این آقا مصطفی پدر الهام اصغری رکوردار شنای مسافت طولانی ایران است که آن روزها خیلی هوای آقا مجید را داشت. دورانی که حدود سه دهه از آن زمان سپری می شود هر چند به نظر نمی رسد این همه سال گذشته باشد و ما همچنان در غفلت باشیم. اکنون نه از آن باشگاه خبری است و نه از  حرص و جوش های مجید جواهری و هیاهوی کشتی گیران ریز و درشتی که در آن زیر زمین تمرین می کردیم.

آقا جواهری پس از دوران بازنشستگی و زمانی که احساس کرد دیگر نه باشگاه ایزد فردوس و ۲۲ بهمنی باقی مانده و نه از اسدی شمیران خبری هست،علی رغم عشق فراوان به کشتی، پیرانه سر جلای وطن کرد و رفت. رفتنی که چه بسا علی رغم میل باطنی بود و آن مرد تحمل غربت را نداشت. کتمان نمی توان کرد که این قهرمانان با بوی خاک وطن و کوچه پس کوچه های شهر و دیارشان عشق می کنند و هرگاه خواسته یا ناخواسته این دلخوشی ها را نداشته باشند ناخرسند می شوند.اینجا جامعه ورزش خیلی خوب می دانست مجید جواهری کیست و چقدر برای کشتی زحمت کشیده، از همه مهمتر دوستانی داشت که یک عمر با آنها نان و نمک خورده بود و در مواقع لازم دلتنگی هایش را با آنان در میان می گذاشت.

یادش به خیر، هر دفعه به یکی از ما شاگردانش می گفت امروز با هم تمرین می کنیم  سراز پا نمی شناختیم چون فکر می کردیم مربی تمرین ما را پسندیده و لایق مبارزه می داند با این وجود همواره از سگک هایی که می بست وحشت داشتیم. کافی بود سگک را مال خود کرده و در حین رکاب زدن سر و گردن را طرف مخالف بچرخاند آه از نهادمان بر می آمد و چاره ای جز تسلیم نداشتیم.

وقتی روز گذشته خبر درگذشت این مربی شاخص و چهره زحمتکش سال های دور کشتی را شنیدم سخت اندوهگین شدم.‌ تصور فقدان مردی که عاشق این ورزش بود اما به هر دلیل سال های پایانی عمر خود را دور از وطن و دور از کشتی سپری کرد دشوار است. مرگ مردانی از این دست که سراسر عمر خود را ورزش کرده و از توان جسمی قابل قبولی برخوردارند در ذهن نمی گنجد خصوصا اینکه این شخص مربی ات بوده باشد و خاطرات زیادی با او داشته باشی. یادش به خیر ودریغ و درد که هر زمان از آسمان زندگی ما ستاره ای فرو می افتد و ما همچنان چشم بر آسمان داریم و بیمناک از اینکه افتادن این ستاره ها تا کجا تداوم خواهد یافت.