جمعه دهم فروردین ماه
بعد از قضایا

سکوت علامت رضا است؟!

بعد از مصاحبه جنجالی فرهاد قائمی سرپرست تیم ملی والیبال در گفت و گوهایی به طور ضمنی پذیرفته است که روی سخن شیرفرهاد با وی است. اما حاضر به پاسخگویی نشد و همانند فدراسیون مربوطه با سکوت از کنار این قضیه عجیب گذشت. آیا این سکوت به معنی رضایت است یا معنی دیگری دارد؟

سرپرست تیم ملی هرچند درپیش بودن بازی های المپیک را دلیلی بر عدم دامن زدن به جنجال به وجود آمده خوانده است، ولی از آنجایی که نوک تیز پیکان حملات بیشتر بازیکنان و مربیانی که طی چند سال اخیر خط خورده اند، متوجه امیرخان خوش خبر بوده و است؛ بالاخره باید برای روشن شدن اذهان عمومی حرفی و سخنی از صمیم قلب بگوید. آیا واقعا در تیم ملی مافیا وجود دارد؟

در این باره ما هم به خاطر خطیر بودن موقعیت المپیک آش شور را هم نمی زنیم اما دوستان ما در فدراسیون والیبال بدانند که خودکرده را تدبیر نیست. سرمایه گذاری آنها بر روی برخی عوامل رسانه ای، مربیان و بازیکنان امروز جواب برعکس داده است. چرا که جنس خبر و رسانه و رسالتی که به لحاظ حرفه ای برعهده دارند، چارچوب و حصار را بر نمی تابد.

خط خورده هایی با یک دنیا استعداد

دیروز ساعاتی بعد از حذف بردیا سعادت، نوبت به امیرحسین اسفندیار رسید. بازیکنی با دو متر و هفت سانتیمتر قد آن هم در پست دریافت کننده قدرتی که فقط حضور وی می توانست میانگین قدی تیم ملی را در المپیک افزایش دهد. البته که بردیا به عنوان پدیده جدید والیبال از همان لحظات محدودی که به دست آورده، خودش را به عنوان یک امید به اثبات رسانده است و امیرحسین اسفندیار نیز هنوز در ساعدرسانی تکنیک های لازمه را نیاموخته است ولی مهمتر از این قضایا نحوه برخورد و مصاحبه این دو جوان بسیار خوش آتیه بعد از حذف از اردوی تیم ملی بود که به تصمیمات آلکنو احترام گذاشته اند. آنها و دیگر جوانان همانند میثم صالحی، صابر کاظمی، جواد کریمی و... از همین حالا آموخته اند که تیم ملی ملک طلق هیچ کس نیست و در تیول افراد خاص جای نمی گیرد. برای پوشیدن پیراهن تیم ملی رفیق بازی و مجلس آرایی و خودشیرینی جواب نمی دهد. تیم ملی جایگاه بهترین ها و شایسته ترین ها به لحاظ فنی، فیزیکی و به ویژه اخلاقی است. نگاه کنید برزیل با آن همه عظمت بزرگانی چون دانته، جیبا و ... کنار می گذارد، آب از آب تکان نمی خورد. بعد از المپیک باید ساختاری جدید برای تیم ملی تعریف کنیم.

نویسنده: جمشید حمیدی