شنبه یکم اردیبهشت ماه
فرار بزرگ

آقای مربی ؛ آتش بیار معرکه نشوید!

وظیفه یک مربی فقط تفکرات فنی نیست و اوست که درچارچوب روحی و روانی نیز باید یارانش را آبدیده کند و ارتقاء دهد و در نهایت درپرتو دانش حرفه ای خود ، تیمش را به میدان بفرستد.

 باید اعتراف کنیم متاسفانه بسیاری از مربیان فعلی که در لیگ فعالیت می کنند فاقد پایبندی به این اصول حیاتی هستند و بیشتر سعی می کنند با موج سواری بر نقاط ضعف خود ماله بکشند و ازمهلکه فرار کنند.
در حالیکه شجاعت و اقرار به اشتباه تاکتیکی یکی از مواردی است که می تواند در ترمیم نقاط تاریک یک تیم اثر بخش باشد و در واقع شکست به پلی برای موفقیت های آتی تبدیل شود.
گویی اینگونه رفتار به عادت در آمده که زمین و زمان را مسبب ناکامی بدانند، بدون آنکه حتی یک اپسیلن به اشتباه تاکتیکی خود معترف شوند.
بعضا ضعف داوری، زمین نامساعد، بازی دفاعی یا ... تیم حریف را بهانه می کنند و خلاصه اینکه برخی از این مربیان بگونه ای رفتار می کنند که عقل جن هم به آن نمی رسد. اما نکته جالب توجه اینکه بتازگی این دسته از مربیان، ناکارایی بازیکنان خود را عامل عدم موفقیت تیم خود می پندارند و با ضرس قاطع لب به سخن می گشایند که نفرات تیم حرف شنوی ندارند و برخلاف تفکرات مربی عمل می کنند.
این  آخری واقعا نوبر است و بنوعی فراربزرگ بشمار می روند، اگر واقعا بازیکنی حرف شنوی ندارد دقیقا به ضعف کادر فنی برمی گردد و این ناکارایی یک مربی است که موجب گشته فرد یا افرادی از بدنه تیم به میل خود رفتار کنند.
برخی ها هم اصلا افتخار حضور در کنفرانس مطبوعاتی را نمی دهند تا مبادا از سوی نمایندگان رسانه ها سین جیم شوند ، لذا یا فرار را بر قرار ترجیح می دهند و یا آسیستان خود را روانه کنفرانس می کنند. وقتی هم علل این حرکات عجیب را می پرسی ، قیافه حق به جانب می گیرند و شروع به دبه درآوردن می کنند و علیه ابر و مه و خورشید می تازند.  
این بهانه های واهی ما را بیاد یک ضرب المثل قدیمی انداخت ، توجه کنید :  "به شترمرغ گفتند بار ببر گفت: مرغم... 
گفتند: بپر
گفت: شترم!
خلاصه بلبشویی عجیب فوتبال ما را فرا گرفته که بعضی از مربیان در این قصه آتش بیار این معرکه اند. وقتی مربی یک تیم اینگونه رفتار می کند، از بازیکن جوانتر چه توقعی می توان داشت، بی شک اگر حرمت مسجد را متولی نگه دارد ، هیچگاه چنین موارد "زیر خط آماتور" را در قرن بیست و یکم شاهد و ناظر نخواهیم بود.

نویسنده: رضا میرزاییان