جمعه دهم فروردین ماه
المپیک و درس هایی که نمی گیریم

 مهره های سوخته بلای جان ورزش

بازی های المپیک به عنوان معظم ترین فستیوال بزرگ ورزش در نزد جهانیان اعتباری بس رفیع دارد و طبعا میدان کسب تجربه نیست.

کاروان ورزشی ما در این رقابت های معتبر با کسب سه طلا، دو نقره و دو برنز به کار خود پایان داد و درس های آموزنده ای را برایمان به ارمغان آورد.

کند و کاو در راستای سایه روشنهای عملکرد ورزشکاران ما در سرزمین آفتاب تابان می تواند برای فردای ورزش ما امید آفرین باشد اما تجربه نشان داده که پس از اتمام رقابتهایی از این دست، به راهی می رویم که پیشتر رفته بودیم.

علت این نقطه تاریک مثل روز روشن است، چرا که به تضارب افکار آن هم در نزد نخبگان ورزش اهمیت نمی دهیم در حالیکه این فرمول قطعا موجب تعالی رشته های مختلف خواهد شد.

آموزه ای حیاتی که در نزد رقبای جدی ما جایگاهی بس ممتاز دارد و به این فرایند وسواس عجیبی دارند.

به زعم بسیاری از کارشناسان و حتی خرد و کلان ، چهار گوشه کشورمان معدن استعداد است ولی به سبب اتکا به افکار سنتی و بهره مندی از مدیران کم توان و بعضا فرصت طلب همواره تیرمان به سنگ می خورد.

 در سرزمین آفتاب تابان عملکرد ضعیف برخی از نمایندگان ما ثابت کرد که اتکا به صرف پول و وعده و وعید الکی نمی تواند برگ برنده باشد .

وقتی کلان گری در کار نباشد معلوم است که نمی توانیم در چنین کارزار معتبری نتیجه بگیریم و انتظار جامعه ورزش دوست را اجابت کنیم .

تاچه زمان باید به مسوولانی ناکارا همچون باقرزاده ها، داورزنی ها بها داد و به مدیران به آخر خط رسیده مثل پولاد گرها امید بست؟!

 طبق چه قاعده ای بیت‌المال را برای غلامحسین شعبانی ها هزینه می کنیم تا راست- راست راه بروند و هیچگونه خروجی نداشته باشند؟!

ناگفته پیداست اگر این همه پول هنگفت را درست و حسابی هزینه می کردیم و بجای گسیل برخی از  فرصت طلبان به افراد خبره و روانکاو متکی بودیم صد در صد راندمانی بهتر از خود بر جای می گذاشتیم.

مادامیکه تحول گرایی و نواندیشی در کار نباشد و در  افکارمان بازنگری نکنیم طبیعی است که تیرمان به سنگ خواهد خورد.

قبول داریم که کسب مقام در میدان سختی چون المپیک آسان نیست اما ورزش ما با مهره های سوخته ره بجایی نخواهد برد.

ما نیاز حیاتی به دگردیسی داریم و فقط در پرتو برنامه های راهبردی و جذب مدیران حاذق می توانیم به فردایی روشن تر دل ببندیم.

وگرنه بازهم در مسلخ ندانم کاری گرفتار خواهیم شد و در المپیک آتی نیز انگشت حسرت بر دهان خواهیم گزید و خون دل خواهیم خورد.

نویسنده : رضا میرزاییان