حدود سالهای یکهزار و سیصد و شصت و پنج یا شصت و شش بود که در صف خرید « تمبر یادبود » در اداره پست مرکزی واقع در میدان توپخانه ( روبروی درب شمالی ساختمان پیشین موسسه اطلاعات و شرکت ایران چاپ ) بودم ، حدوداً ده پانزده نفری در صف و من نفر هفتم یا هشتم .
در حالی که صف خرید « تمبر یادبود » به جلو حرکت می کرد ، آقایی « موقر » و « کت و شلوار » پوشیده ، از کنار صف آمد و ضمن مکثی کوتاه ، نگاهی به فروشنده تمبر های یادبود کرد و قصد برگشت و رفتن به انتهای صف را داشت که در همان لحظه ، او را شناختم .
با عکس العملی مشخص برای همه کسانی که در صف خرید بودند ، با صدای بلندتر از معمول ، نام « پرآوازه » او را صدا زده ، عرض سلام کردم و محترمانه ، خواهش کردم که به جای من در صف ایستاده و خریدشان را انجام دهند .
مشخصاً ، متوجه تعجب جمعیت و فروشنده تمبر ها شدم و در همان حال ، رو به صف کرده و به آن تعداد نفرات حاضر ، نام « بلند و پر افتخار » جناب استاد ، شادروان « محمود نامجو » را برده ، ادامه دادم که ایشان ، همان قهرمان سرشناس وزنه برداری جهان و المپیک هستند .
شوقی در جمعیت ایجاد شد ، هر یک از آن افراد ، سلام و عرض ادبی کردند و تعارف مرا هم تکرار نموده ، تا حدی که نابغه وزنه برداری ایران و جهان ، جلو رفته و تمبرهای یادبودش را خرید و با تشکر و قدردانی از جمع حاضر ، خداحافظی کرد .
البته ، دیگر افتخار دیدار با استاد را نداشتم تا حدود یکی دو سال بعد و در سالن کشتی شهدای هفتم تیر تهران که به همت حاج محمد رضا خان طالقانی ، استاد نامجو را بر روی صندلی چرخدار به سالن مسابقات کشتی آورده و از او به نیکی تجلیل کردند و بعد از چندی نیز ، خبر درگذشت او در رسانههای آنزمان از جمله مجله وزین دنیای ورزش اعلام و به چاپ رسید .
بدون تعارف بگویم ، در آن اداره پست و در میان جمعیت حاضر در پستخانه و حتی صف خرید تمبرهای یادبود ، هیچ کس ، آن بزرگمرد تاثیر گذار در ورزش ایران و جهان را نمی شناخت و شاید خیلیهای دیگه در همان سالن شهدای هفتم تیر تهران هم نمی دانستند ، آن مرد « نحیف جثه » که بر اثر بیماری ، اجباراً روی صندلی چرخدار نشسته بود ، روزگاری ابر مرد وزنهبرداری این سرزمین بوده است .
به یقین و بدون شک ، همین اتفاق ، برای بسیاری دیگر از « نام آوران » و « سرآمدان » ورزش ایران زمین ، تکرار شده و تکرار می شود و از بسیاری از آنها ، حتی همان تجلیل و بزرگداشت هم صورت نگرفته و نمی گیرد و متاسفانه ، گمنامانه ، راهی دیار باقی می شوند که روان شان ، شاد .
همین شنبه ای که گذشت در مسجد النبی ( ص ) واقع در خیابان امیرآباد ( کوی دانشگاه ) مراسم ختم شادروان دکتر محمد توکل یکی دیگر از « سرآمدان » ورزش کشور برگزار شد ، که در آن مراسم غریبانه ، عزیزان بزرگواری همچون منصور برزگر ، عباس نمازیان و دکتر صدرالدین کاظمی در ستایش از شخصیت برجسته ایشان ، به ذکر خاطرات و بعضاً اقدامات بنیادی وی در دوران مسوولیتشان در فدراسیون کشتی و همچنین در قامت یک شخصیت بین المللی ورزش کشتی پرداختند و نام و یادشان را گرامی داشتند ، اما دریغ از پر شدن حتی نیمی از سالن ترحیم دکتر محمد توکل « بزرگ » نام . ... و در این میان ، اکبر فیض که معرف حضور همه ورزشی ها و ورزشی نویسان است ، رتق و فتق امور مراسم را ، برعهده داشت .
انگشت شماری از چهره های ورزشی ، اصحاب رسانه و ... از جمله وزیر کاملآ ورزشی « ورزش و جوانان » دکتر کیومرث هاشمی ، قهرمانان صاحب نام اسبق ورزش کشتی ؛ ابراهیم جوادی ، اکبر حیدری ، الله مراد زرینی ، امیر رضا خادم ، محسن کاوه ( سرمربی فعلی تیم ملی کشتی آزاد ایران) و ... حضور داشتند که « وزنی » به مجلس ترحیم ایشان داده بودند ، اما جمعیت حاضر در مسجد ، شایسته قدردانی از آنهمه خدمات ایشان ، هم به ورزش اول کشتی و هم ... ، نبود .
حال ، اینهمه گمنامی چرا ؟
اینهمه وداع غریبانه چرا ؟
« سید مهدی حیدری » فوتبالیست اسبق تیمهای باشگاهی و از هنرمندان مردمی عرصه تلویزیون و هنرهای نمایشی هم ، یکی از حاضران در مسجد و مراسم بزرگداشت مرحوم دکتر محمد توکل بود .
به اتفاق دکتر محمد رضا کاظمی از نویسندگان گرانقدر عرصه رسانه ، از بیماری سید مهدی حیدری پرسیدیم ، و ایشان غمگینانه از شرایط سخت خود گفتند ، از بسیاری از بزرگواران تشکر کردند ، اما ، به طور ویژه ، از قهرمان ارزنده ورزش ووشو « حسین اجاقی » در کسوت رییس سازمان ورزش شهرداری تهران ، به نیکی یاد کردند .
نویسنده:فرامرزسنگینی