این روزها و در ایام تعطیلات تابستانی، دکان مدارس فوتبال پررونق است و برخی از دلال ها که به دروغ مربیان پایه خوانده شده اند در حال تکاپو هستند.
تکاپو و این در و آن در زدن برای خالی کردن جیب خانواده ها، به این امید که بچه هایشان را به تیمهای اسم و رسم دار بفرستند.
رشد بی رویه و قارچ گونه این دکانها و بی خیالی مسوولان ذیربط به دیروز و امروز ارتباط ندارد و سالهاست که این اوضاع و احوال عجیب و غریب ادامه دارد.
استاد عباس رضوی معلم نام آشنا که در نقش مدرس فوتبال در سوئد فعالیت می کند به تهران آمده بود و در دیالوگی که با هم داشتیم به نکاتی اشاره کرد که حیرت انگیز بود.
باری، استاد رضوی تعریف می کرد، یکبار به یکی از مدارس فوتبال سر زدم و نکته ای خیلی برایم عجیب بود این بود که گردانندگان و مربیان مدام از بچه ها از شغل پدران آنها می پرسیدند.
هر نوجوانی که پدرش شغل نان و آب دار داشت، بیشتر مورد توجه قرار می گرفت.
اما آیتم عجیب دیگر اینکه بچه ها مثل مور و ملخ در زمین حضور داشتند بطوریکه فضای کافی برای جولان دادن نبود. هاج و واج مانده بودم که بیچاره خانواده ها و بچه ها به چه آرسن لوپن ها یی دل بسته اند.
وقتی فوتبال ما بر ستونهای ریاکاری استوار باشد، روزگاری این چنینی و تلخ تر از زهر هلاهل را باید ببینیم و غصه بخوریم.
براستی چرا درب این دکان ها را سه قفله نمی کنند و با فرصت طلبان برخورد قاطع نمی شود؟!
با این شرایط ملتهب، استعدادیابی و سازندگی بیشتر به جوک شبیه است تا واقعیت.
در واقع اگر نوجوانی که کم بضاعت ولی مستعد باشد، باید آمال و آرزویش را فقط در خواب ببیند وزانوی غم در بغل بگیرد.
مثال بارزی که استاد عباس رضوی به آن اشاره کرد، در لایه های بیشتر مدارس فوتبال بخوبی هویداست و نیازی به لاپوشانی ندارد.
برخورد قاطع با متخلفان، خواسته خانواده ها و جامعه پاک فوتبال است که امیدواریم بدون اغماض صورت گیرد تا نفس راحتی بکشیم.
نویسنده: رضا میرزاییان